چکیده: (طبقه بندی علوم)
در این مقاله به دنبال کشف سرشاخههای شبکه نیازهای انسان از طریق بررسی سرشاخههای پاسخهای نیاز انسان (= علوم) بودهایم.
به همین خاطر به دنبال طبقهبندیای برای علوم بودهایم که سرشاخههای کلان علوم را با الهام از گزارههای دین ارائه کند.
طبقه بندی پیشنهادی این نوشتار با الهام از گزارههای اسلام، از «علم نافع» شروع و به چهار حوزه تقسیم میشود:
۱. ارتباط سالم و متعادل با خدا
۲. ارتباط سالم و متعادل با خود
۳. ارتباط سالم و متعادل با همنوع
۴. ارتباط سالم و متعادل با دنیا
موجهسازی روشِ بحث، از طریق «منطق جمع دلالی تقاسیم» پیگیری شده، و با پیادهسازی آن در محتوای روایات، محصول نهایی یعنی «مدل طبقهبندی علوم با الهام از گزارههای اسلام» به دست آمده است.
کلیدواژه ها:
طبقه بندی, رده بندی, تقسیم, هویت طبقه بندی علوم, اسلام و طبقه بندی, روایات طبقه بندی, علم مطلوب, علم نافع
نویسنده:
شیخ ابوالحسن بیاتی و مجتبی خندق آبادی
تاریخ تدوین:
ربیع المولود / ۱۴۳۳ (بهمن ۱۳۹۰)
ارائه شده در:
∗ نشست علمی با حضور جناب حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر رشاد (زید عزه) – پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی – تهران – ۱۵ ذوالحجه ۱۴۳۲ (۲۱ آبان ۱۳۹۰)
∗ نشست ارزیابی نگاهی نو به طبقه بندی علوم ، توسط مؤسسۀ مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام و مجمع ناشران انقلاب اسلامی، در محل بنیاد فرهنگی خاتم الاوصیا (عج)، تهران، ۲۷ جمادی الثانیۀ ۱۴۳۵ (۷/۲/۱۳۹۳)
منتشر شده در:
فصلنامۀ تخصصی مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام، سال سوم، شماره ۹
بسم الله الرحمن الرحیم
مدل طبقه بندی علوم با الهام از گزارههای اسلام
مقدمه
طرح مسأله
به دنبال دستیابی به تمدن اسلام، میبایست شبکه نیازهای انسان و بر اساس آن، شبکه سیستمهای تمدنی را به دست میآوردیم. برای این منظور میتوان از مسیرهای مختلفی حرکت کرد که در نهایت با همافزایی خروجی تمام آن مسیرها، به نقشه نسبتاً جامعی از شبکه نیازهای انسان دست پیدا کنیم.
از آنجا که علوم، به دنبال پاسخ مسائل و نیازهای انسان هستند، بنابراین یکی از راههای به دست آوردن شبکه «نیازهای انسان»، مراجعه به شبکه «پاسخهای نیاز انسان»، یعنی همان طبقه بندی علوم میباشد.
اگر بتوانیم شبکه کلان پاسخهایی که به نیازهای انسان داده شده است (= علوم) را به دست آوریم، میتوانیم شبکه کلانی تقریباً متناظر با آن، برای اصل نیازهای انسان نیز در نظر بگیریم.
برای کشف سرشاخههای کلان علوم باید به طبقه بندی علوم بپردازیم.
هویت طبقه بندی
طبقه بندی علوم عبارت است از: «نظم حاصل از ترتّب گروههای متمایز علوم، بر یکدیگر»
تعریف فوق شامل مؤلفههای اساسی زیر میباشد:
۱. در طبقه بندی مفهوم ترتیب یا ترتب تعبیه شده است، بر این اساس شما باید یک مبدأ مقایسه داشته باشید.
۲. در طبقه بندی وجوه اشتراک و اختلاف را می بینید، بنابراین باید معیار اشتراک و سپس معیار تمایز داشته باشید. بر همین اساس نیز رابطهای بین طبقات شکل میگیرد.یعنی «رابطه» فرع نوع تمایز و تشابه است نه چیزی اصیل و همطراز با آنها.
در این نوشتار به دنبال مدلی از طبقه بندی علوم هستیم که با الهام از گزارههای دین به دست آمده باشد.
تفاوت طرح طبقه بندی و تطبیق آن
اصل گروههایی که حاوی معیار تشابه و تمایز و ترتب هستند «طرح طبقه بندی علم» به شمار میآیند، که بر اساس آن، علوم مختلف تحت آن گروهها مندرج میشوند؛ اما «تطبیق» طرح که در واقع همان اندراج علوم مختلف است ربطی به اصل طرح طبقه بندی ندارد، زیرا هر طرح طبقهبندی ممکن است در مصادیق خود دچار کاهش و افزایش شود، اما این کاهش و افزایش معیار طبقه بندی را تغییر نمیدهد. به بیان دیگر تفاوت در افراد باعث تفاوت در گروهها نمیشود.
به عنوان مثال طبقه بندی طاش کبری زاده سه مرحله تقسیم را طی کرده است (= طرح طبقه بندی) اما با استفاده از آن قریب ۱۹۷ علم را دسته بندی کرده است (= تطبیق طرح).
آنچه در اینجا به دنبال آن بودهایم طرح طبقه بندی بوده است و به همین خاطر تطبیق بر علوم موجود پیگیری نشده است.
مدل مطلوب «طبقه بندی علوم» با الهام از گزارههای اسلام:
پس از مراجعه به منابع اسلامی با مجموعهای از روایات مرتبط با فضای طبقه بندی علوم برخورد میکنیم که در جدول زیر مشاهده میکنید.
ردیف |
متن روایت |
۱ |
رَحِمَ الله امرَءً عَلِمَ مِن أینَ و فی أینَ و إلَى أینَ. |
۲ |
وَجَدتُ عِلمَ الناسِ کلَّه فی أربَعٍ: الأول أن تَعرِفَ رَبَّک، و الثانی أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِک، و الثالث أن تَعرِفَ ما أرادَ مِنک، و الرابع أن تَعرِفَ ما یخرِجُک مِن دینِک. |
۳ |
دَخَلَ رَسولُ الله صلّى الله علیه و آله المَسجِدَ فَإذا جَماعَه قَد أطافُوا بِرَجُلٍ فَقالَ ما هَذا؟ فَقیلَ عَلاّمَه فَقالَ و ما العَلاّمَه فَقالُوا لَهُ أعلَمُ الناسِ بِأنسابِ العَرَبِ و وَقائِعِها و أیامِ الجاهِلیه و الأشعارِ العَرَبیه. قالَ فَقالَ النَّبی صلّى الله علیه و آله: ذاک عِلمٌ لا یضُرُّ مَن جَهِلَهُ و لا ینفَعُ مَن عَلِمَهُ ثُمَّ قالَ النَّبی صلّى الله علیه و آله: إنَّما العِلمُ ثَلاثَه: آیه مُحکمَه أو فَریضَه عادِلَه أو سُنَّه قائِمَه و ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضلٌ. |
۴ |
أولى العلمِ بک ما لا یـصلَحُ لک العملُ إلاّ به، و أوجبُ العلمِ علیک ما أنت مسئولٌ عنه، و ألزمُ العلمِ لک ما دلّـک على صَلاحِ قلبِک و أظهرَ لک فسادَه، و أحمدُ العلمِ عاقبه ما زاد فی عملِک العاجلِ؛ فلا تَشغَلْنَ بعلمٍ لا یضُرُّک جهلُه و لا تَغْفُلْنَ عن علمٍ یزیدُ فی جهلِک تَرکه. |
۵ |
العلمُ علمان: علمُ الأدیان و علمُ الأبدان. |
۶ |
العلوم أربَعَه: الفِقهُ للأدیان، و الطِّبُّ للأبدان، و النَّحوُ لِلِّسان، و النُّجومُ لِمَعرِفَه الأزمانِ. |
۷ |
العِلمُ ثَلاثَه: الفِقهُ لِلأدیانِ، و الطِّبُّ لِلأبدانِ، و النَّحوُ لِلِّسانِ. |
۸ |
اُصولُ المُعامَلاتِ تقعُ عَلى أربَعَه أوجُهٍ: مُعامَله الله، و مُعاملَه النَّفسِ، و مُعامَله الخَلقِ، و مُعامَله الدُّنیا. |
روایات فوق هر کدام به تقسیمبندی علوم و اطلاعات پرداختهاند اما در نگاه بدوی دارای نوعی تعارض هستند؛ چرا که تمام آنها به نوعی در صدد حصر علوم هستند اما یکی حصر در ۲ و دیگری حصر در ۳ و دیگری حصر در ۴ کرده است و موارد مشابهِ در تعداد، از نظر محتوایی متفاوتند.
مثلاً با توجه به روایت ۵ و ۶ و ۷ بالاخره معلوم نیست که علم الادیان، یکی از دو علم است یا یکی از سه علم است یا یکی از چهار علم است!
بنابراین اگر بخواهیم با الهام از گزارههای این مجموعه، مدلی برای طبقه بندی به دست آوریم، نیاز به منطقی برای جمع تقاسیم فوق خواهیم داشت.
منطق جمعبندی محتوایی در تقسیمات (جمع دِلالی)
چه زمانی نیاز به جمع دلالی پیدا می کنیم؟
هر گاه در مورد موضوع واحد، اطلاعات مختلفِ دارای شأنیت جمع، داشته باشیم.
مقسمهای یکسان نشاندهنده موضوع واحد، و حیثیّتهای مختلف نیز نشاندهنده اطلاعات مختلف پیرامون موضوع میباشند.
مثل تقسیم آب به مضاف و مطلق از حیث کیفیّت، و تقسیم آب به قلیل و کر از حیث کمّیّت.
بر این اساس هرگاه با تعدادی تقسیم در یک فضا برخورد کردیم:
اگر مقسم واحد باشد اما حیثیات تقسیم (و به تبع آن، اقسام و به تبع آن، فایده) مختلف باشند، ما نیاز به جمع دلالی داریم.
مقدمات جمع دلالی:
مقدمه ۱:
ارکان تقسیم عبارتند از مقسم، حیثیت تقسیم، اقسام، فایده تقسیم.
مقدمه ۲:
«حیثیت» تقسیم نشاندهنده بُعدی از شیء است. بنابراین اگر حیثیت تقسیم معلوم شود، بُعدی که هدف قرار گرفته است نیز معلوم خواهد شد. در اینصورت میتوان با تعیین رابطه بین ابعاد شیء (حیثیات تقاسیم) رابطه بین چند تقسیم را معین کرد.
مقدمه ۳:
فایده تقسیم از مقایسه «حیثیت» تقسیم با یک نیاز به دست میآید. مثل اینکه اشیاء داخل یک انبار را بر اساس اندازه و حجم، به اقسام مختلف تقسیم کنیم تا معلوم شود در هر قفسه کدام دسته را میتوان قرار داد.
نیاز ← فایده ← حیث ← بُعد شیء
فایده را میتوان هم بر اساس بُعد شیء، به صورت تخمینی ارائه کرد، و هم بر اساس اطلاعات دیگرِ درون متن با دقت بیشتری تعیین نمود.
مقدمه ۴:
انواع تقسیم عبارتند از:
تقسیم کلی و جزیی
تقسیم کل و جزء
مقدمه ۵:
نیازهای انسان به یکدیگر وابسته، و به صورت یک نظام عمل میکنند. از سوی دیگر، هر نیاز را میتوان در قالب یک سؤال مطرح نمود؛ بنابراین کل نظام نیازهای انسان را میتوان در قالب نظام سؤالات بیان نمود.
از طرفی همه سؤالات از همان ابتدا وجود ندارند، بلکه برخی بعد طی مراحلی از پاسخدهی، متولد میشوند، و این فرآیند سؤال و پاسخ بارها تکرار میشود. به بیان دیگر، قبول هر پاسخ، سوال جدیدی را پیش روی شما میگذارد که پیش از آن برای شما مطرح نبوده است. اما در این میان پاسخ به اولین سطح از سوالات گاهی به صورت نظری است و گاهی به صورت قطعی – حال در هر فضایی، قطع متناسب با همان فضا – است.
حال اگر قدر مشترکی از سوالات به علاوه پاسخهای قطعی آنها را به صورت یک نظام درآوریم، در اینصورت به نظامی پایه برای ادامه مسیر پاسخ دهی رسیدهایم، که میان انظار مختلف، مشترک و زیربنای حرکت علمی است.
مقدمه ۶:
همانطور که گفته شد هر تقسیم یک فایدهای دارد؛ هر فایدهای نیز پاسخی است به یک نیاز. از سوی دیگر اگر بخواهیم از این فایدههای پراکنده در عمل استفاده بکنیم نیازمند آنیم که آنها را بصورت یک مدل ملاحظه کنیم (تا اثر برآیندی آنها دیده شود). آنگاه برای اینکه آنها را به مدل تبدیل کنیم میتوانیم از نظام سؤالات (که از الگوی پایه به دست آوردهایم) استفاده کنیم، به این ترتیب که هر فایده را متناظر با سؤال مناسب خود قرار دهیم.
مراحل جمع دلالی و تطبیق با الگوی پایه:
مرحله ۱:
تمام تقسیمات را بر اساس مقسمهای مشترک گروهبندی کنید.[۱]
اموری که باید در یافتن مقسم های مشترک به آنها توجه کرد:
۱. بررسی رابطه مفهومی مقسمها
۲. بررسی کلّی بودن یا کل بودن مقسمها (مبتنی بر مقدمه ۵)
۳. …
مرحله ۲:
رابطه بین گروههای مختلف را تعیین کنید.
آیا درون هر گروه بیش از ۱ تقسیم وجود دارد؟
خیر ← رابطه بین تقاسیم که در مرحله دوم مشخص شده ï جمع دلالی بین تقاسیم پایان یافته است.
بله ← هر گروهی که بیش از ۱ تقسیم در آن هست را انتخاب کرده و به مرحله سوم بروید.
مرحله ۳:
رابطه درون هر یک از گروهها را تعیین کنید.
۱. با توجه به مقولات عشر و علل اربع، حیثیّت هر یک از تقسیمها را تعیین کنید.
۲. رابطه بین حیثیات درون هر گروه را معلوم کنید.
مرحله ۴:
الگوی پایه موضوع مورد نظر را به دست بیاورید.
مرحله ۵:
پاسخ سؤالات الگوی پایه مورد نظر را از گروههای مختلفی که شکل گرفتهاند به دست بیاورید.
نمودار الگوریتم فوق را در صفحات بعد پیگیری کنید.
تطبیق منطق جمع دلالی در یک مثال:
در یک متن این تقسیمات را داریم:
۱. آب به کر و قلیل تقسیم میشود.
۲. آب به مطلق و مضاف تقسیم میشود.
۳. آب به هیدروژن و اکسیژن تقسیم میشود.
مرحله اول:
مقسم در ۱ تا ۳ = آب
مقسم در ۱ تا ۲ = کلّی آب
مقسم در ۳ = کلّ آب است
بنابراین چون مقسم در تقاسیم ۱ تا ۲ اشتراک تام (آب / کلّی آب) دارند دو تا تقسیم اول در یک گروه و تقسیم آخر در گروه دیگر قرار میگیرد.
مرحله دوم:
تعیین رابطه میان مقسمها:
گروه اول |
رابطه گروه اول و گروه دوم |
گروه دوم |
آب: مطلق و مضاف |
مقسم گروه دوم بیان کننده ارکان خارجی مقسم گروه اول است |
آب: اکسیژن و هیدروژن |
آب: کر و قلیل |
مرحله سوم:
درون گروه اول بیش از ۱ تقسیم وجود دارد، بنابراین به مرحله بعد میرویم.
تعیین حیثیّت تقسیم:
در تقسیم اول: تحت مقوله کم = از حیث حجم آب
در تقسیم دوم: تحت مقوله کیف = از حیث خلوص و عدم آن
در تقسیم سوم: از حیث اجزاء
تعیین فایده تقسیم:
در تقسیم اول (بر اساس مرجع بیان کننده تقسیم[۲]) = مطهریّت و منجّسیّت است
در تقسیم دوم (بر اساس مرجع بیان کننده تقسیم) = مطهریّت و منجّسیّت است
در تقسیم سوم = هر آنچه از طریق حیثیّت اجزاء قابل رفع است.
رابطه حیثیّات:
گروه اول |
رابطه گروه اول و دوم |
گروه دوم |
|
آب: مطلق و مضاف |
مقسم گروه دوم بیان کننده ارکان خارجی مقسم گروه اول است |
آب: اکسیژن و هیدروژن
|
|
رابطه درونی |
حیثیّت خلوص بر حیثیّت حجم مقدم است (رابطه این حیثیات با توجه به فضای طرح آن، اعتباری است و درصدد طرح رابطه تکوینی نبودهایم) |
||
آب: کر و قلیل |
مرحله چهارم:
یک الگوی ساده فرضی از قرار زیر است:
جایگاه این الگو: سیستم بهداشتی / کارکرد عنصر پاککننده / بیشترین اثر مؤلّفه پاککننده در چه شرایطی ظاهر میشود؟
الگو (سؤالات الگو) |
پاسخهای به دست آمده از تقاسیم |
توضیحات |
عنصر پاک کننده چیست؟ |
آب: از اکسیژن و هیدروژن تشکیل میشود. |
در اینجا سؤال از تعریف مؤلفه پاککننده است، بنابراین نیازی است که مربوط میشود به «حیثیّت اجزاء». |
اثر این عنصر چیست؟ |
پاککننده ظاهری (طهارت) است وابسته به تعریف خاصی از آلودگی (نجاست). |
این بخش از طریق فایده تقاسیم در مرحله ۳، پاسخ مییابد. |
کیفیت آن برای حداکثر اثر بخشی چگونه باید باشد؟ |
باید خالص (مطلق) باشد. |
در اینجا سؤال از کیفیت است، بنابراین از طریق اقسامی که از حیثیّت کیفیت به دست آمدهاند پاسخ مییابد. |
حجم آن برای حداکثر اثر بخشی چقدر باید باشد؟ |
باید کر باشد. |
در اینجا سؤال از کمیت است، بنابراین از طریق اقسامی که از حیثیّت کمیت به دست آمدهاند، پاسخ مییابد. |
رابطهای بین شرایط برقرار است یا خیر؟ |
خالص (مطلق) بودن آب شرط لازم است برای شرط اثر بخشی شرط حجم آب (کریت). |
در اینجا از رابطه بین شرایط سؤال میشود، که باید هنگام پاسخ به این سؤالات نتایج حاصل از مرحله ۲ و ۳ ملاحظه شوند. |
جمعبندی محتوای روایات طبقه بندی بر اساس منطق جمع تقاسیم
مقسم اکثر روایات مذکور در نگاه اولیه، «علم» میباشد؛ اما «علم» دارای دو معنای زیر است:
الف- معنای لغوی: ادراک (= تصور مطلق).
ب- معنای اصطلاحی: مجموعه گزارههای مرتبط با یکدیگر (نظاممند) که به توصیف یک پدیده (موضوع علم) میپردازند. (که این معنای اصطلاحی در زمان صدور روایات نیز رایج بوده است.)
برای تشخیص اینکه لفظ «علم» در روایات ذیل، در کدامیک از معانی فوق به کار رفته است باید به مراحل زیر توجه نمود:
۱. اصل معنی «علم» همان ادراک است و «علم» به معنی اصطلاحی، وضع مستقل ندارد بلکه همواره برای دلالت بر معنای اصطلاحی خودش با قرینه به کار رفته است.
۲. اگر ادعا شود که «علم» در معنی اصطلاحی خودش هم وضع پیدا کرده است (تعییناً أو تعیّناً) فلذا مشترک لفظی شده و نیاز به قرینه معیِّنه دارد، گوییم:
اگر همراه استعمال لفظ «علم»:
۱. قرینه خاصی باشد:
۱- بر اراده معنای لغوی: حمل بر معنی لغوی میشود.
۲- بر اراده معنای اصطلاحی: حمل بر معنی اصطلاحی میشود.
۲. قرینه خاصی نباشد بر اراده احد المعنیین: به مرحله بعد میرویم…
۳. اگر قرینه خاصی بر اراده معنی اصطلاحی علم در میان نباشد، غلبه استعمال «علم» در معنی لغوی خودش قرینه معینّه خواهد بود بر اراده معنی لغوی (= ادراک).
۴. اگر غلبه استعمال را هم قبول نکنید آنگاه این لفظ «علم»:
۱. یا ملقّاه به عرف عام است:[۳] در اینجا قرینه مقامیه «فضای تخاطب عوامانه» دالّ بر اراده معنی لغوی است.
۲. یا ملقّاه به عرف خاص است: در اینجا قرینه مقامیه «فضای تخاطب خواص» دالّ بر اراده معنی اصطلاحی است.
۳. یا نمیدانیم که فضای تخاطب، عرف خاص بوده یا عام: در اینصورت لفظ «علم» که مشترک لفظی است مجمل خواهد شد و اگر قدر متیقّنی داشته باشیم میتوانیم به آن اخذ کنیم. و میدانیم که معنی لغوی «علم» اعم است مطلقاً (از حیث مفهوم نه مصداق) از معنی اصطلاحی آن، فلذا به عنوان قدر متیقّن میتوانیم لفظ «علم» را بر معنی لغوی خودش حمل کنیم.
اصل= لفظ «علم» همواره بر معنی لغوی خودش حمل میشود الا در جایی که قرینه بر اراده معنی اصطلاحی داشته باشیم.
مرحله اول: گروهبندی کردن مقسمهای روایات
روایت اول:
رَحِمَ الله امرَءً عَلِمَ مِن أینَ و فی أینَ و إلَى أینَ.
سند روایت:
این روایت با آنکه در السنه مشهور است و در کتب برخی علما، به امیرالمؤمنین علیهالسلام نسبت داده شده است، اما در مجامع روایی یافت نشد.
مثلاً ملاصدرا در کتاب تفسیرش چنین آورده است: (تفسیر القرآن الکریم، ملاصدرا، ج ۳، ص ۱۰۱)
و فی کلام أمیر المؤمنین علیه السّلام: «رحم اللّه امرأ أعدّ لنفسه، و استعدّ لرمسه، و علم من أین؟ و فی أین؟ و إلى أین؟».
تعیین نوع مقسم
∗ معنی مقسم در این روایت عبارت است از:
ادراک (علم به معنی لغوی) ← چون قرینه خاصی بر اراده معنی اصطلاحی «علم» نداریم، «اصل» اراده معنی لغوی است لما مضی. (در این روایت نمیدانیم که ملقّاه به عرف عام است یا خاص)
ادراک نافع ← به دلیل مخصّص لبّی متصل که میدانیم علوم بشر منحصر در این ۳ علم نیست در مییابیم که در مقام حصر علوم نیستند و به این قرینه که طلب رحمت برای اینگونه افراد شده است معلوم است که مراد «علم نافع» میباشد.
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
روایت دوم:
وَجَدتُ عِلمَ الناسِ کلَّه فی أربَعٍ: الأول أن تَعرِفَ رَبَّک، و الثانی أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِک، و الثالث أن تَعرِفَ ما أرادَ مِنک، و الرابع أن تَعرِفَ ما یخرِجُک مِن دینِک.
سند روایت:
(الکافی، ج ۱، ص ۵۰) عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِی عَنْ سُفْیانَ بْنِ عُیینَه قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیهالسلام یقُول:
توضیحات مرحوم شیخ مفید در ارشاد الاذهان (ج ۲، ص ۲۰۳):
و هذه أقسام تحیط بالمفروض من المعارف لأنه أول ما یجب على العبد معرفه ربه جلّ جلاله فإذا علم أن له إلها وجب أن یعرف صنعه إلیه فإذا عرف صنعه عرف به نعمته فإذا عرف نعمته وجب علیه شکره فإذا أراد تأدیه شکره وجب علیه معرفه مراده لیطیعه بفعله و إذا وجب علیه طاعته وجب علیه معرفه ما یخرجه من دینه لیجتنبه فتخلص به طاعه ربه و شکر إنعامه.
تعیین نوع مقسم
∗ معنی مقسم در این روایت عبارت است از:
ادراک (علم به معنی لغوی) ← چون قرینه خاصی بر اراده معنی اصطلاحی «علم» نداریم، «اصل» اراده معنی لغوی است لما مضی. (در این روایت نمیدانیم که ملقّاه به عرف عام است یا خاص)
همچنین مضافاً بر استناد به اصل، میتوان گفت: اگر بخواهیم «علم» را بر معنی اصطلاحی خودش حمل کنیم با علومی که در آن موقع رایج بوده است (و حتی علومی که الآن هست) سازگاری ندارد چون قسم دوم آن (أن تعرف ما صنع بک) در میان علوم دیگر پخش شده است و یک علم مستقل نیست.
ادراک نافع ← به قرینه مخصّص لبّی متصل که میدانیم علوم بشر منحصر در این ۴ علم نیست و حال آنکه حضرت در حال حصر علوم بشر هستند، لذا در مییابیم که مقسم «علم نافع» است نه مطلق العلم.
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
روایت سوم:
قال دَخَلَ رَسولُ الله صلّى الله علیه و آله المَسجِدَ فَإذا جَماعَه قَد أطافُوا بِرَجُلٍ فَقالَ ما هَذا؟ فَقیلَ عَلاّمَه فَقالَ و ما العَلاّمَه فَقالُوا لَهُ أعلَمُ الناسِ بِأنسابِ العَرَبِ و وَقائِعِها و أیامِ الجاهِلیه و الأشعارِ العَرَبیه. قالَ فَقالَ النَّبی صلّى الله علیه و آله: ذاک عِلمٌ لا یضُرُّ مَن جَهِلَهُ و لا ینفَعُ مَن عَلِمَهُ ثُمَّ قالَ النَّبی صلّى الله علیه و آله:
إنَّما العِلمُ ثَلاثَه: آیه مُحکمَه أو فَریضَه عادِلَه أو سُنَّه قائِمَه و ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضلٌ.
سند روایت:
(الکافی، ج ۱، ص ۳۲) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عُبَیدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الدِّهْقَانِ عَنْ دُرُسْتَ الْوَاسِطِی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَى علیهالسلام.
اصول کافی، ترجمه مصطفوی (ج ۱، ص ۳۸) ذیل این روایت آورده است:
صدر المتألهین (ره) در اینجا بحث مربوطی مطرح کرده میگوید:
علم یعنی شناختن و دانستن چیزی همان طور که هست و این از صفات خداوندست پس چگونه میشود چیزی علم باشد و زیادی و ناپسند باشد؟
خلاصه سخنش اینکه: دانستن هر چیز بهتر از ندانستن آنست پس چگونه در این روایت فقط سه علم را خوب دانسته و بقیه را بد. آنگاه پاسخی مفصل میگوید که خلاصهاش اینست: نکوهش علم بواسطه خود علم و دانستن چیزی نیست بلکه بجهت نتائج زیان بخشی است که بخود عالم یا بدیگران میرسد مانند علم جادو و شعبده و طلسمات که بوسیله آن بین زن و شوهر جدائی میاندازند و مانند علم نجوم و هیئت که باستثنای قسمت مفید آن بیشترش تضییع عمر و وقت بیهوده گذرانیدن و احتمال و تخمینی یاد گرفتن است و یا مانند علوم حقیقی غامض و مشکل که فهم انسان طاقت درک آن را ندارد مانند بحث قضا و قدر الهی.
تعیین نوع مقسم
∗ معنی مقسم در این روایت عبارت است از:
ادراک (علم به معنی لغوی) ← در این روایت غیر از استفاده از «اصل» در تعیین اراده معنای لغوی «علم»، میتوان به قرینه مقامیّه فضای تخاطب نیز استناد کرد در اراده معنای عام لغوی؛ چون این روایت در فضای عوام صادر شده است (جَماعَه قَد أطافُوا بِرَجُلٍ).
اشکال اول:
معمول علما این روایت را به سه علم: کلام و فقه و اخلاق تفسیر کردهاند؛ فلذا به نظر میرسد مراد از علم در این روایت معنی اصطلاحی علم باشد.
پاسخ:
توجه به این نکته که طبیعتاً علمای ما میدانستند این علوم زمان پیامبر مدون نشده بودند این نکته را میرساند که علمای سلف در صدد تعیین مصداق برای تعابیر روایت بودهاند نه تفسیر آن. به بیان دیگر زمانهای که آن بزرگواران در آن زیست میکردهاند مصادیق دیگری را برای آنها معرفی نمیکرده است و الا روایت دلالتی بر انحصار علوم مطلوب در کلام، فقه و اخلاق ندارد. فلذا استدلال به این تطبیق بر اراده معنای اصطلاحی از «علم» طرد میشود.
اشکال دوم:
به قرینه مقابله با علم انساب و تاریخ و شعر (که علم به معنی اصطلاحی هستند) در قسمت اول روایت، باید کلمه «علم» در قسمت دوم روایت نیز در همان معنای اصطلاحی به کار رفته باشد.
پاسخ:
درست است که در قسمت اول روایت معنای اصطلاحی «علم» اراده شده است، اما به دلیلی که بیان خواهد شد قرینه مقابله از ظهور خواهد افتاد. و آن دلیل این است که:
یا مراد پیامبر صلوات الله علیه از علومی که محصور فرمودهاند، علومی بوده که در زمان خودشان وجود داشته است: در این صورت قطعاً به معنی اصطلاحی نخواهد بود؛ چون علومی با این اسامی در آن زمان وجود نداشته است.
یا مرادشان این بوده که این علوم مطلوب هستند و باید در پی تولید آنها بروید تا در آینده موجود شوند: این احتمال نیز بسیار بعید است؛ چون با توجه به غریب بودن این علوم (چون بنا بر فرض در آن زمان وجود نداشتند) باید استفساری از سوی حاضرین انجام میگرفت که این علوم چه چیزهایی هستند و چگونهاند تا در پی تولید آنها برویم؟ و حال آنکه چنین استفساری صورت نگرفته که نشاندهنده اراده معنای لغوی این کلمات بوده است.
گفته نشود که شاید بوده و برای ما نقل نشده است؛ چون خواهیم گفت که با توجه به نقل جزئیات این حادثه در روایت معلوم میشود که راوی در صدد نقل جمیع ما وقع بوده و اگر چنین چیز مهمی نیز وجود داشت قطعاً نقل میکرد.
ادراک نافع ← به قرینه مخصّص لبّی متصل که میدانیم علوم بشر منحصر در این ۳ علم نیست و حال آنکه حضرت در حال حصر علوم هستند، لذا در مییابیم که مقسم «علم نافع» است نه مطلق العلم.
همچنین در اینجا قرینه مقابله وجود دارد که معلوم میشود، فضای تفکیک میان علوم نافع و غیر نافع مطرح است. (ذاک عِلمٌ لا یضُرُّ مَن جَهِلَهُ و لا ینفَعُ مَن عَلِمَهُ… إنّما العلمُ ثلاثه)
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
روایت چهارم:
أولى العلمِ بک ما لا یـصلَحُ لک العملُ إلاّ به و أوجبُ العلمِ علیک ما أنت مسئولٌ عنه و ألزمُ العلمِ لک ما دلّـک على صَلاحِ قلبِک و أظهرَ لک فسادَه و أحمدُ العلمِ عاقبه ما زاد فی عملِک العاجلِ فلا تَشغَلْنَ بعلمٍ لا یضُرُّک جهلُه و لا تَغْفُلْنَ عن علمٍ یزیدُ فی جهلِک تَرکه.
سند روایت:
(ورام بن أبی فراس در کتاب مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۵۴) عن أمیرالمؤمنین علیهالسلام:
دو منبع زیر نیز با اختلافات جزئی در الفاظ روایت از دو معصوم دیگر همین روایت را نقل کردهاند:
(حسن بن أبی الحسن دیلمی در کتاب أعلامالدین، ص ۳۰۵ ) من کلام مولانا موسی بن جعفر علیهالسلام:
(ابن فهد حلی در کتاب عده الداعی، ص ۷۷) و قال العالم علیهالسلام:
تکمله:
قسمتی از این روایت در کتاب غرر الحکم، ص ۴۵ با یک تتمه ذکر شده است که شاید در فهم مراد روایت مؤثّر باشد:
«أحمدُ العلمِ عاقبه ما زادَ فی عملِک فی العاجِل و أزلَفَـک فی الأجِل»
تعیین نوع مقسم
∗ معنی مقسم در این روایت عبارت است از:
ادراک (علم به معنی لغوی) ← در فضای روایت از هیچ علم خاصی نام برده نشده است و بحث در اولویت آموختن دانش است لذا به نظر میرسد علم در همان معنای لغوی خود به معنای ادراک به کار رفته است.
همچنین چون قرینه خاصی بر اراده معنی اصطلاحی «علم» نداریم، «اصل» اراده معنی لغوی است لما مضی. (در این روایت نمیدانیم که ملقّاه به عرف عام است یا خاص)
ادراک نافع ← در روایت به جای ذکر مقسم به طور مستقیم شروع به بیان اولویتها کردهاند و میدانیم که بحث از اولویت و الزمیت و… قطعاً در فضای علم نافع مطرح میشود.
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
تقسیم قابل استفاده از روایت:
علم:
۱. یا عمل انسان محتاج آن علم است: أولی العلم
۱-۱. یا انسان نسبت به آن علم مورد سؤال واقع میشود: أوجب العلم
۱-۱-۱. یا علمی است که برای رشد قلب لازم است: ألزم العلم
۱-۱-۲. یا برای رشد قلب لازم نیست: لازم[۴]
۱-۲. یا انسان نسبت به آن علم مورد سؤال واقع نمیشود: واجب[۵]
۱-۲-۱. یا باعث افزایش بهرهوری است: أحمد العلم
۱-۲-۲. یا چنین نیست: محمود
۲. یا عمل انسان محتاج آن علم نیست: غیر أولی
دو نکته:
۱. عِدل أولی را غیرأولی قرار دادیم اما عِدل أوجب و ألزم و أحمد را غیرأوجب و غیرألزم و غیرأحمد قرار نداده بلکه واجب و لازم و محمود قرار دادیم؛ چرا؟ به دو دلیل:
فرض این است که تمام اینها زیر مجموعه أولی هستند و اولویتدار هستند و از طرفی غیرأوجب و غیرألزم و غیرأحمد شامل غیر أولی هم میشود.
و همچنین هنگامی که صیغه تفضیل به کار برده میشود دالّ بر وجود ماده فضل در طرف مقابل است فذا چنین ترجمه شد.
۲. أحمدالعلم را زیرمجموعه أوجب العلم قرار ندادیم چون اصلاً معلوم نبود که آیا انسان نسبت به آن مورد سؤال واقع میشود یا نه؟ از طرفی چون قطعاً از علومی است که انسان در عمل به آن محتاج است، لذا تحت أولی العلم باقی میماند؛ بنابراین شاید از مصادیق علم واجب باشد.
روایت پنجم:
العلم علمان: علم الأدیان و علم الأبدان
سند روایت:
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله:
کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۰۷
معدن الجواهر، ص ۲۵
الرواشح السماویّه، ص ۲۰۲
در کتاب الاثناعشریّه حدیث فوق را مرسلاً از أمیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کرده است که شامل توضیح و تفصیل بیشتر میباشد:
قال علی علیه السّلام فی حدیث:….. و العلم علمان، علم الادیان و علم الأبدان فبعلم الأدیان حیاه النّفوس و بعلم الأبدان حیاه الأجساد و اعلم انّ الادیان اشرف من الأبدان و حراسه الأدیان أوجب من حراسه الأبدان… الحدیث
(الاثناعشریه فی المواعظ العددیّه، للسید محمد بن محمد بن حسن بن قاسم الحسینی العاملی العیناثی الجزینی (نتیجه شهید ثانی است)، چاپ سنگی، ص ۲۷)
همچنین حدیث فوق در جریانی که ثعلبی نقل کرده است به کار رفته که شاید در فهم روایت به ما کمک کند:
(الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبی نیشابوری، ج ۴، ص ۲۳۰)
و بلغنی أنّ الرشید کان له طبیب نصرانی حاذق، فقال لعلی بن الحسین بن واقد: لیس فی کتابکم من علم الطب شیء، و العلم علمان علم الأدیان و علم الأبدان.
قال علی: قد جمع الله الطب کلّه فی نصف آیه من کتابنا.
قال: و ما هی؟
قال: قوله تعالى «کلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ».
فقال النصرانی: و لا یؤثر [عن رسولکم] شیء فی الطب؟
فقال علی: جمع رسول الله صلى اللّه علیه و سلم الطب فی [ألفاظ یسیره]
قال: و ما هی؟
قال: قوله: «المعده بیت الداء و الحمیه رأس کلّ دواء و أعط کل بدن ما عودته».
فقال النصرانی: ما ترک کتابکم و لا نبیکم لجالینوس طبّاً.
تعیین نوع مقسم
∗ معنی مقسم در این روایت عبارت است از:
ادراک (علم به معنی لغوی) ← چون قرینه خاصی بر اراده معنی اصطلاحی «علم» نداریم، «اصل» اراده معنی لغوی است لما مضی. (در این روایت نمیدانیم که ملقّاه به عرف عام است یا خاص)
مضافاً بر اینکه به قرینه مخصّص لبّی متصل میدانیم که علوم بشر منحصر در این ۲ علم نیست و حال آنکه حضرت در حال حصر علوم بشر هستند، لذا در مییابیم که مقسم، معنای لغوی علم است نه اصطلاحی.
ادراک نافع ← وقتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه در روایت «إنما العلم ثلاثه» علوم غیر نافع را طرد میکنند، بعید است که اینجا دوباره آنها را داخل در علم بشمارند و بر آن اطلاق لفظ علم کنند. لذا در اینجا هم علم در معنای علم نافع به کار رفته است نه مطلق العلم.
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
روایت ششم:
العلوم أربَعَه: الفِقهُ للأدیان، و الطِّبُّ للأبدان، و النَّحوُ لِلِّسان، و النُّجومُ لِمَعرِفَه الأزمانِ.
سند روایت:
(مَعدِنِ الجواهر، أبوالفتح کَراجُکی، ص ۴۰) و قال [أمیرالمؤمنین] علیهالسلام:
تعیین نوع مقسم
∗ معنی مقسم در این روایت عبارت است از:
علم به معنی اصطلاحی ← به قرینه علومی که نام بردهاند معلوم میشود که معنای اصطلاحی علم مدّ نظر بوده است.
علم نافع ← به قرینه مخصّص لبّی متصل که میدانیم علوم بشر منحصر در این ۴ علم نیست و حال آنکه حضرت در حال حصر علوم هستند، لذا در مییابیم که مقسم «علم نافع» است نه مطلق العلم.
همچنین وقتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه در روایت «إنما العلم ثلاثه» علوم غیر نافع را طرد میکنند، بعید است که أمیرالمؤمنین آنها را داخل در علم بشمارند.
قرینه دیگر علومی هستند که در روایت نام برده شدهاند که همه از علوم نافع هستند.
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
تکمله:
در تقسیم به فقه و طب و نحو و نجوم، حیث تقسیم «غایت» است؛ یعنی تقسیم بر اساس چهار حوزه غایی انجام شده که عبارت باشد از:
دین، بدن، لسان، معرفه الازمان
بنابراین چهار علم یاد شده به عنوان مصداق ذکر شدهاند نه تمام محتوا برای چهار حوزه علمی فوق.
چرا حیث تقسیم موضوع نیست؟
یعنی چرا دین، بدن، لسان، معرفه الازمان موضوع برای فقه و طب و نحو و نجوم حساب نمیکنیم؟
چون تقسیم با یک سیاق واحد است و باید حیث واحد داشته باشد و از طرفی در قسمت نجوم میدانیم که موضوع علم نجوم حسابِ زمان نیست بلکه کواکب است لذا باید تمام اینها را غایت به حساب بیاوریم.
بنابراین میتوان بر اساس این غایت، مصادیق یاد شده را توسعه داد و هر محتوایی که منجر به یک از چهار غایت فوق شود را در تقسیم داخل کرد.
به عبارت دیگر علت ذکر شدن هر یک از علوم فوق، تأمین غایت مورد نظر است؛ و العلّه تُعمّم و تُخصّص.
روایت هفتم:
العِلمُ ثَلاثَه الفِقهُ لِلأدیانِ و الطِّبُّ لِلأبدانِ و النَّحوُ لِلِّسانِ.
سند روایت:
(تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، ص ۲۰۸) و قال [أمیرالمؤمنین] علیهالسلام:
توضیح:
به احتمال زیاد این روایت، همان روایت پیشین است که علم چهارم از آن حذف شده است.
به همین احتمال در کتاب زیر اشاره شده است:
در کتاب مستدرک سفینه البحار (للشیخ علی نمازی شاهرودی، ج ۳، ص ۴۰۷) بعد از نقل روایت «العلوم أربعه» از جواهر کراجُکی میفرمایند: «و فی روایه ذکر الثلاثه و أسقط الأخیر»
تبیین:
با توجه به اینکه در صدر روایت به تعداد علوم اشاره شده، چطور احتمال حذف یک علم توجیه میشود؟
در پاسخ به این سؤال، فضای زیر قابل ترسیم است (البته در حد احتمال):
چند نفر در سخنرانی استادی شرکت میکنند، سپس:
آقای الف از مستمعین آن سخنرانی در جمع دیگری میگوید: استاد علوم را بر چند دسته کردند: فقه و طب و نحو
از این میان یک نفر در جای دیگر اینگونه بازگو میکند: استاد علوم را بر ۳ دسته کردهاند: فقه و طب و نحو
آقای ب از مستمعین آن سخنرانی در جمع دیگری میگوید: استاد علوم را بر چند دسته کردند: فقه و طب و نحو و نجوم
از این میان یک نفر در جای دیگر اینگونه بازگو میکند: استاد علوم را بر ۴ دسته کردهاند: فقه و طب و نحو و نجوم
روایت هشتم:
اُصولُ المُعامَلاتِ تقعُ عَلى أربَعَه أوجُهٍ: مُعامَله الله، و مُعاملَه النَّفسِ، و مُعامَله الخَلقِ، و مُعامَله الدُّنیا.
سند روایت:
(مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق علیهالسلام، ص ۵) قال الصادق علیهالسلام:
سؤال: آیا روایت «اصول المعاملات» تنها در صدد تقسیم علوم رفتاری است؟ با توجه به اینکه احتمالا مراد از تعامل، رفتار باشد.
پاسخ:
با جستجوی در روایات معلوم میشود که همه جا کلمه تعامل به معنای ارتباط میباشد. یعنی فرهنگ گفتاری روایات استعمال تعامل در معنای ارتباط میباشد.
به علاوه در ادامه خود روایت اصول المعاملات، معاملاتی شمرده شده است که اصلا رفتار عینی نیستند و این خود نشان میدهد که مراد از معاملات، ارتباطات به معنای عام آن است نه صرفا ارتباط رفتاری!
نمونه معاملاتی که در روایت از آنها نام بردهاند: رضا، صبر، شوق، اخلاص، و …
تعیین مقسم
∗ مقسم در این روایت عبارت است از:
ارتباطات
∗ مقسم در این روایت نسبت به اقسامش رابطه کلی و جزئی دارد نه کل و جزء.
تا اینجا گروهبندی مقسمها انجام شد.
کل تقسیمات ما بر اساس مقسم مشترک، در سه گروه جای میگیرند:
گروهبندی مقسمها |
گروه ۱ |
گروه ۲ |
گروه ۳ |
مقسم |
ارتباطات انسان |
علم به معنای مجموعه مسائل حول محور واحد |
علم به معنای ادراک |
روایات |
اصول المعاملات… |
العلوم اربعه… |
رحم الله امرء… |
وجدت علم الناس… |
|||
إنما العلم ثلاثه… |
|||
أولی العلم… |
مرحله دوم: بررسی ارتباط بیرونی میان گروههای روایات
گروه ۱ چون تقسیمات عینیت و واقع است پایه و زیربنای گروه ۲ که مجموعه مسائل حول محور واحد است قرار میگیرد.
از طرفی گروه ۳ چتر حاکمی است بر کل فضای گروه ۲؛ یعنی گروه ۳ بیانگر مواردی کلی هستند که باید در تشکیل علوم مجموعه مسائلی، مورد توجه قرار گیرد.
از سوی دیگر گروه ۳ به واسطه گروه ۲ به کشف فضای عینیّت، یعنی گروه ۱ میپردازد.
جدول زیر روابط بیان شده را نشان می دهد:
رابطهها |
||
مقسم گروه ۱ |
زیربنای ← |
مقسم گروه ۲ |
→ روبنای |
||
مقسم گروه۳ |
حاکم است بر ← |
مقسم گروه ۲ |
→ محکوم |
||
مقسم گروه۳ |
کاشف است از ← |
مقسم گروه ۱ |
→ مکشوف |
مرحله سوم: بررسی ارتباط درونی هر گروه از روایات
از بین گروههایی که تشکیل شد، تنها گروه سوم دارای زیرمجموعه است؛ لذا در این مرحله باید رابطه درونی تقاسیم موجود در گروه سوم را به دست بیاوریم.
تعیین حیثیّت تقسیم:
۱. رَحِمَ الله امرَءً عَلِمَ مِن أینَ و فی أینَ و إلَى أینَ.
تعیین حیث تقسیم:
به حسب متعلّق مقسم (= حرکت انسان) از حیث مراحل حرکت انسان در هستی.
۲. وَجَدتُ عِلمَ الناسِ کلَّه فی أربَعٍ: الأول أن تَعرِفَ رَبَّک، و الثانی أن تَعرِفَ ما صَنَعَ بِک، و الثالث أن تَعرِفَ ما أرادَ مِنک، و الرابع أن تَعرِفَ ما یخرِجُک مِن دینِک.
تعیین حیث تقسیم:
از حیث ارتباط با مبدأ: با ذات مبدأ، با فعل مبدأ، با اراده تشریعیّه مبدأ (دین).
۳. قال دَخَلَ رَسولُ الله صلّى الله علیه و آله المَسجِدَ فَإذا جَماعَه قَد أطافُوا بِرَجُلٍ فَقالَ ما هَذا؟ فَقیلَ عَلاّمَه فَقالَ و ما العَلاّمَه فَقالُوا لَهُ أعلَمُ الناسِ بِأنسابِ العَرَبِ و وَقائِعِها و أیامِ الجاهِلیه و الأشعارِ العَرَبیه. قالَ فَقالَ النَّبی صلّى الله علیه و آله: ذاک عِلمٌ لا یضُرُّ مَن جَهِلَهُ و لا ینفَعُ مَن عَلِمَهُ ثُمَّ قالَ النَّبی صلّى الله علیه و آله:
إنَّما العِلمُ ثَلاثَه: آیه مُحکمَه أو فَریضَه عادِلَه أو سُنَّه قائِمَه و ما خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضلٌ.
تعیین حیث تقسیم:
از حیث ارتباط با اراده انسان:
یا متعلّق آن تحت اختیار انسان نیست: «آیات»
یا متعلّق آن تحت اختیار انسان هست؛ که این قسمت از حیث میزان تأثیر در هدف:
یا غیر قابل صرف نظر است: «فریضه»
یا قابل صرف نظر هست: «سنت».
۴. أولى العلمِ بک ما لا یـصلَحُ لک العملُ إلاّ به و أوجبُ العلمِ علیک ما أنت مسئولٌ عنه و ألزمُ العلمِ لک ما دلّـک على صَلاحِ قلبِک و أظهرَ لک فسادَه و أحمدُ العلمِ عاقبه ما زاد فی عملِک العاجلِ فلا تَشغَلْنَ بعلمٍ لا یضُرُّک جهلُه و لا تَغْفُلْنَ عن علمٍ یزیدُ فی جهلِک تَرکه.
تعیین حیث تقسیم:
در اینجا شدت تأثیرگذاری در غایت انسان مد نظر است.
۵. العلم علمان: علم الأدیان و علم الأبدان
تعیین حیث تقسیم:
از حیث ابعاد وجودی انسان: ظاهر و باطن انسان / جسم و روح انسان.
۶. العلوم أربَعَه: الفِقهُ للأدیان، و الطِّبُّ للأبدان، و النَّحوُ لِلِّسان، و النُّجومُ لِمَعرِفَه الأزمانِ.
تعیین حیث تقسیم:
حیث تقسیم در این روایت غایت است.
۷. العِلمُ ثَلاثَه الفِقهُ لِلأدیانِ و الطِّبُّ لِلأبدانِ و النَّحوُ لِلِّسانِ.
بنا بر آنچه گفته شد، در کنار روایت «العلوم أربعه» به این روایت توجه نمیشود.
۸. اُصولُ المُعامَلاتِ تقعُ عَلى أربَعَه أوجُهٍ: مُعامَله الله، و مُعاملَه النَّفسِ، و مُعامَله الخَلقِ، و مُعامَله الدُّنیا.
تعیین حیث تقسیم:
از حیث طرف ربط.
مجموعه حیثیات گروه سوم را در جدول زیر مشاهده میکنید:
ردیف |
روایت |
حیث تقسیم |
۱ |
رَحِمَ الله امرَءً |
از حیث مراحل حرکت انسان در هستی |
۲ |
وَجَدتُ عِلمَ الناسِ کلَّه فی أربَعٍ |
از حیث ارتباط با ذات مبدأ، فعل مبدأ، اراده تشریعیّه مبدأ |
۳ |
إنَّما العِلمُ ثَلاثَه |
از حیث ارتباط با اراده انسان: یا متعلّق آن تحت اختیار انسان نیست یا متعلّق آن تحت اختیار انسان هست |
۴ |
أولى العلمِ بک |
از حیث شدت تأثیرگذاری آن علم در رسیدن به هدف |
۵ |
العلمُ علمان |
از حیث ابعاد وجودی انسان ظاهر و باطن انسان / جسم و روح انسان |
تعیین رابطه بین حیثیّتها:
∗ انسان در حرکت خود در هستی از حیث ارتباط با مبدأ، دارای سه نوع ارتباط است: یا با ذات خداوند (أن تعرف ربک) یا با فعل خداوند (أن تعرف ما صنع بک) یا با اراده خداوند (أن تعرف ما أراد منک و ما یخرجک من دینک) در ارتباط است.
∗ این حرکت از حیث مراحل در سه بخش انجام میشود: مبدأ (مِن)، دنیا (فی)، مقصد/ عوالم آخرتی (إلی). لکن از آنجائیکه ارتباط انسان با اراده مبدأ همان ارتباط انسان با دین است، این نوع خاص از ارتباط تنها در مرحله دنیا تحقق مییابد.
∗ همینطور این انسان از حیث وجودی با هر دو لایه وجودی خویش این ارتباطات را برقرار میسازد: روحی (علم الأدیان) و جسمی(علم الأبدان). لکن این لایه جسمانی تنها در «دنیا» او را همراهی میکند.
∗ ارزش همه ارتباطات انسان برای حرکت او به سوی مقصد یکسان نیست، بلکه از حیث شدت تأثیر در غایت (مقصد) به چهار دسته تقسیم میشوند: آنچه عمل فرد را موجه میکند (أولى)؛ آنچه به خاطر آن مورد بازخواست قرار میگیرد (أوجب)؛ آنچه سلامت قلب را نشان میدهد (ألزم)؛ و آنچه در دنیا باعث افزونی اثر عمل او و در عُقبی باعث نزدیکی انسان به خداوند میگردد (أحمد).
نکته قابل توجه: از آنجایی که رابطه این چهار معیار، طولی بوده و همه آنها مربوط به عمل انسان میباشند، بنابراین هر چهار مورد در هر سه فضای مبدأ، دنیا و مقصد مصادیقی برای اصلاح عمل انسان را دارا هستند.
∗ از سوی دیگر ارتباطاتی که انسان در این فضا برقرار میکند از حیث اختیاری بودن به دو بخش تقسیم میشوند: نظری (آیات)، عملی ( فریضه / سنه).
قسم «نظری» تنها در حوزه ارتباط انسان با ذات و فعل مصداق پیدا کرده و قسم «عملی» نیز منحصراً مربوط به ارتباط انسان با اراده مبدأ میباشد. هر دو قسم نیز چون کل محتوای دین را شکل میدهند، تنها در فضای دنیا قرار میگیرند.
موارد عملی نیز از حیث شدت تأثیر (قابل صرف نظر بودن) در غایت (مقصد) انسان، به دو بخش کلان: قانونی و فرهنگی تقسیم میشوند.
جدول تناظر اقسام با اصالت دادن به تقسیم اول (ارتباطات انسان با مبدأ):
ارتباطات انسان با مبدأ |
جنس این علوم از حیث نظری و عملی |
مراحل حرکت انسان |
لایههای روح |
شدت تأثیر در غایت |
||
ارتباط با ذات مبدأ |
نظری |
مبدأ/ دنیا/ مقصد |
روحی/ جسمی |
أولی/ ألزم/ أوجب/ أحمد |
||
ارتباط با فعل مبدأ |
نظری |
مبدأ/ دنیا/ مقصد |
روحی/ جسمی |
أولی/ ألزم/ أوجب/ أحمد |
||
ارتباط با اراده مبدأ |
نظری |
عملی |
دنیا |
روحی/ جسمی |
أولی/ ألزم/ أوجب/ أحمد |
|
– |
شدت تأثیر در غایت ( از حیث قابل صرف نظر بودن) |
|||||
قانونی |
فرهنگی |
جدول تناظر اقسام مراحل حرکت و لایههای وجودی با اصالت دادن به مراحل حرکت:
مراحل حرکت انسان |
لایههای وجودی |
مبدأ |
روحی |
دنیا |
جسمی / روحی |
مقصد |
روحی |
مدل مفهومی «علم» (= مطلق ادراک) بر اساس روایات
بر اساس مدل فوق، جهتگیریهای زیر در فضای علوم، مطلوب هستند:
علوم مصطلح باید ناظر به حداقل یکی از این سه فضا باشند (مبدأ، دنیا، مقصد).
و در آن فضا ارتباط بُعد روحی یا جسمی انسان با مبدأ را بررسی کنند (اعم از ذات و فعل و اراده).
به طوری که این بررسیها برای صدور رفتارها ضروری باشند و موجب اصلاح فضای درونی انسان بشوند.
جمعبندی:
همانطور که گفته شد، گروه ۳ از روایات چتر حاکمی هستند بر کل فضای گروه ۲؛ یعنی گروه ۳ بیانگر مواردی کلی هستند که باید در تشکیل علوم مجموعه مسائلی، مورد توجه قرار گیرد.
اکنون پس از تحلیل روابط درونی گروه ۳ و دستیابی به مدلی مفهومی فوق، معلوم میشود که در شکلگیری محتوای علوم مصطلح، بایستی مدل مفهومی فوق و اقتضائات آن رعایت شود.
به عنوان مثال در شکلگیری گزارههای علم مدیریت نباید مسائل آن از دریچه غیر آیتیّت ملاحظه شوند، و یا در تعیین مرکز ثقل علوم در مقام اجرا، نباید نقطه ثقل به چیزی غیر از فضای صلاح و فساد قلب منتقل گردد.
سؤال:
آیا روایات فوق در صدد محدود کردن دائره علم از دیدگاه اسلام هستند؟
پاسخ:
آنچه به نظر میرسد این است که روایات در صدد محدود کردن دائره علم نیستند و تنها به دنبال اصلاح جهت در علوم هستند. البته به نظر میرسد که اگر علمی ذاتاً قابل جهتگیری به سمت مدل مفهومی فوق نباشد از نظر روایات، علم به حساب نخواهد آمد.
همچنین بر اساس آنچه در مرحله دوم گفته شد، گروه سوم از روایات بر گروه دوم حکومت دارند؛ به همین دلیل است که مدل مفهومی فوق بر علوم مصطلح مذکور نیز حکومت دارد چرا که حتی علم فقه و طب و نحو و نجوم نیز میتوانند از جهت مطلوب دین خارج شده به بیراهه بروند.
مرحله چهارم: تعیین الگوی پایه در موضوع طبقه بندی
پیش از این مؤلّفههای طبقه بندی را اینگونه بیان کردیم:
۱. در طبقه بندی مفهوم ترتیب یا ترتّب تعبیه شده است، بر این اساس شما باید یک مبدأ مقایسه داشته باشید.
۲. در طبقه بندی وجوه اشتراک و اختلاف را میبینید، بنابراین باید معیار اشتراک و سپس معیار تمایز داشته باشید. بر همین اساس نیز رابطهای بین طبقات شکل میگیرد.یعنی «رابطه» فرع نوع تمایز و تشابه است نه چیزی اصیل و همتراز با آنها.
بنابراین در هر طبقه بندی سه سؤال زیر به عنوان الگوی پایه خواهند بود:
۱. ملاک تشابه چیست؟
۲. ملاک تمایز چیست؟
۳. مبدأ ترتیب چیست؟
مرحله پنجم: پاسخ به سؤالات الگوی پایه
اکنون باید پاسخ سؤالات الگوی پایه را به دست آوریم.
تنها گروهی که مربوط به فضای علوم مصطلح است، گروه ۲ میباشد که شامل یک روایت است.
بنابراین پاسخ به سؤالات الگوی پایه بر عهده همین یک روایت میباشد.
العلوم أربَعَه: الفِقهُ للأدیان، و الطِّبُّ للأبدان، و النَّحوُ لِلِّسان، و النُّجومُ لِمَعرِفَه الأزمانِ.
ملاک تشابه:
بر اساس توضیحاتی که در معنی مقسم روایت فوق گذشت، ملاک تشابه علوم مصطلح از نگاه این روایت، علم نافع خواهد بود.
ملاک تمایز:
برای به دست آوردن ملاک تمایز علوم از روایت فوق باید مراحلی از توضیحات را پشت سر بگذاریم:
مرحله اول:
در یک نگاه ابتدایی به نظر میرسد روایت «العلوم أربعه» با روایت «أصول المعاملات» تناظر دارند.
مرحله دوم:
اما این سؤال به ذهن میرسد که اگر در فضای طبقه بندی علوم ، خواستهاند بر مبنای ارتباطات چهارگانه سخن کنند، چرا دو روایت کاملاً منطبق بر هم نیست؟
موارد عدم انطباق:
ارتباط با خدا منحصر در اخذ دین از خدا نیست.
ارتباط با خود منحصر در ارتباط با بدن نیست بلکه ارتباط با روح و فکر را هم شامل میشود.
ارتباط با همنوع تنها در ارتباطات گفتاری نیست.
ارتباط با دنیا منحصر در شناخت زمان نیست.
در پاسخ به سؤال فوق، احتمالات زیر به نظر میرسد:
بعید نیست که روایت «العلوم أربعه» در صدد بیان علوم رایج در همان زمان بوده است؛ در نتیجه در هر محور تنها به همان علم موجود در آن دوران اشاره شده و غایتِ آن محور نیز با توجه به علم مذکور، به صورت محدود بیان شده است.
مثلاً:
∗ در بُعد ارتباط با خدا علم رایج دیگری نبوده است فلذا تنها علم دین[۶] بیان شده است.
∗ در بُعد ارتباط با خود / ارتباط با روح، علمی مانند روانشناسی رایج نبوده است و تنها علم دین بوده که با روح انسان مرتبط است. اما از آنجا که در علم دین بُعد ارتباط با خدا بسیار پررنگتر از ارتباط با روح است (چون هم مبدأ و هم مقصد و هم برنامه حرکت از جانب اوست) لذا آن را در بُعد ارتباط با خدا مطرح کردهاند.
∗ در بعد ارتباط با خود / ارتباط با بدن، علم «طب» رایج بوده است؛ فلذا جدای از اینکه تنها علم «طب» را در این محور ذکر کردهاند، در غایتِ این محور نیز تنها به ذکر «ابدان» کفایت کردهاند.
∗ در بُعد ارتباط با همنوع نیز تنها علم رایج، علوم مربوط به ارتباطات گفتاری بوده است.
∗ در بُعد ارتباط با دنیا هم معلوم است که شناخت زمان را برای تنظیم امور دیگر میخواهیم، یعنی مرتبط کردن امور دیگر با زمان و تنظیم آنها و چون دنیا مزرعه آخرت است[۷] لذا نگاه مدیریت منابع و امکانات مطرح شده است.
مرحله سوم:
بر اساس آنچه گفته شد به نظر میرسد ملاک تمایز در «العلوم أربعه» ارتباطات چهارگانه باشد اما این ارتباطات به تنهایی لحاظ نشدهاند و جهتگیری خاصی نسبت به آنها صورت گرفته است که به این شکل در آمدهاند.
اما آن جهتگیری چیست؟
مقدمه:
روایت «أصول المعاملات» پایه تقسیم در روایت «العلوم أربعه» است؛ یعنی چون بیانگر فضای عینیّت است، لذا اصل تقسیم را لابشرط نسبت به جهت و غایت بیان کرده است.
این ارتباطات کلّی در «العلوم أربعه» جهتگیری خاصی پیدا کردهاند.
آن جهتگیری نباید باعث جزئی شدن ارتباطات کلّی بشود چون دو روایت فوق در مقام حصر میباشند.
بنابراین:
ارتباط علوم با غایاتشان را در روایت «العلوم أربعه» بررسی میکنیم تا جهت ربط هر علم با غایتش را به دست آوریم.
این جهت ربط را از علم و غایت ذکر شده برای آن تجرید میکنیم تا به ارتباط پایه برسیم (برای اینکه مخالف حصر نباشد).
پیادهسازی عملیات فوق نسبت به روایت «العلوم أربعه» را در جدول زیر مشاهده میکنید:
ردیف |
علوم |
غایات |
جهت ربط علم و غایت |
تجرید جهت ربط از علم و غایت مذکور |
۱ |
الفقه |
للأدیان |
تعادل و سلامت در برنامه حرکت انسان |
ایجاد تعادل و سلامت در ارتباط با خدا |
۲ |
الطب |
للأبدان |
سلامت در بدن |
ایجاد تعادل و سلامت در ارتباط با خود |
۳ |
النحو |
للسان |
سلامت در برقراری ارتباطات گفتاری |
ایجاد تعادل و سلامت در ارتباط با همنوع |
۴ |
النجوم |
لمعرفه الازمان |
تنظیم صحیح اوقات برای ایجاد تعادل در تنظیم امور و بهرهگیری از امکانات |
ایجاد تعادل و سلامت در تنظیم امور و بهرهگیری از امکانات دنیا |
مبدأ ترتیب:
سرشاخههای به دست آمده از روایت مذکور نشان میدهند که مبدأ ترتیب طبقه بندیِ الهام گرفته شده از گزارههای اسلام، عامترین حوزه علم نافع قرار داده شده است.
نتیجه:
ملاک تشابه |
ملاک تمایز |
ملاک ترتیب |
علم نافع بودن |
از حیث سلامت و تعادل در ارتباطات چهارگانه |
عام ترین حوزه علم نافع |
سرشاخههای اصلیِ مدل مطلوب الهام گرفتهشده از روایات[۸]
منابع
کتب و مقالات:
- الإثناعشریه فی المواعظ العددیّه، سید محمد بن محمد بن حسن بن قاسم الحسینی العاملی العیناثی الجزینی، چاپ سنگی.
- احصاء العلوم، ابو نصر فارابی، دار و مکتبه الهلال: ۲۰۰۱.
- أعلام الدین، حسن بن أبی الحسن دیلمی، یک جلد، مؤسسه آل البیت (ع) قم، ۱۴۰۸ هجری قمری.
- الإرشاد، شیخ مفید، ۲ جلد در یک مجلد، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید قم، ۱۴۱۳ هجری قمری.
- تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، یک جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۰۴ هجری قمری.
- تفسیر القرآن الکریم، صدرالمتالهین محمد بن ابراهیم، انتشارات بیدار – قم، چاپ دوم، ۱۳۶۶ ش.
- رسائل الشجره الالهیه فی علوم الحقائق الربانیه، شمس الدین محمد شهروزی، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران: ۱۳۸۳.
- الرواشح السماویّه، میرداماد، محمدباقر بن محمد، قم، انتشارات کتابخانه آیه اللّه مرعشی، قم، ۱۴۰۵ق.
- عده الداعی، ابن فهد حلی، یک جلد، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۷ هجری قمری.
- عوالی اللآلی، ابن ابی جمهور احسائی، ۴ جلد، انتشارات سید الشهداء (ع) قم، ۱۴۰۵ هجری قمری.
- غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، یک جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، ۱۳۶۶ هجری شمسی.
- الکافی، ثقه الاسلام کلینی، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیه تهران، ۱۳۶۵ هجری شمسی.
- الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ثعلبی نیشابوری ابواسحاق احمد بن ابراهیم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ ق.
- کنز الفوائد، ابوالفتح کراجُکی، ۲ جلد، انتشارات دار الذخائر قم، ۱۴۱۰ هجری قمری.
- مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، ۲ جلد در یک مجلد، انتشارات مکتبه الفقیه، قم.
- مستدرک سفینه البحار، علی نمازی شاهرودی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۸۵.
- مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق علیه السلام، یک جلد، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ هجری قمری.
- معدِن الجواهر، ابوالفتح کراجُکی، یک جلد، کتابخانه مرتضویه تهران، ۱۳۹۴ هجری قمری.
- مفتاح السعاده و مصباح السیاده فی موضوعات العلوم، احمد بن مصطفی (طاشکبریزاده)، دارالکتب العلمیه: ۱۴۲۲ ه – ۲۰۰۲ م.
- منطق المشرقیین، حسین بن سینا، انتشارات کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی: چاپ دوم.
پی نوشت ها:
[۱]. معمولاً جمع بین تقسیمهای گوناگون درون یک حوزه گزینش شده و منتخب صورت میگیرد، اما مراحل ذکر شده قابلیت پیادهسازی در کل محتوای یک متن را نیز دارد.
[۲]– در اینجا مبتنی بر مقدمه ۳، به محتوای متن (= مرجع بیان کننده تقسیم) مراجعه شده است، بنابراین فایده تقسیم با دقت تعیین شده؛ اما چناچه این متن وجود نداشت تنها به طور کلی فایده را به «هر آنچه از طریق حیثیت حجم آب قابل رفع است» تعریف میکردیم.
[۳]– فضای تخاطب از چند متغیّر تشکیل میشود: متکلم، مخاطب
حالات مختلف متصوَّر در فضای تخاطب به شکل زیر است:
اگر متکلم عامی باشد و مخاطب نیز عامی باشد: قرینه مقامیّه بر «فضای تخاطب عوامانه» دلالت میکند.
اگر متکلم از خواص باشد و مخاطب نیز از خواص باشد: قرینه مقامیّه بر «فضای تخاطب خواص» دلالت میکند.
اگر متکلم عامی باشد و مخاطب از خواص باشد: قرینه مقامیّه بر «فضای تخاطب عوامانه» دلالت میکند.
اگر متکلم از خواص باشد و مخاطب عامی باشد: قرینه مقامیهای را نمیتوان به شکل قطعی مطرح کرد؛ چون از طرفی مخاطبین عوام هستند و علی القاعده باید فضای تخاطب عوامانه باشد و لکن از طرف دیگر چون متکلم از خواص است و خواص غالباً در هنگام تکلم بر اساس اصطلاحات خودشان صحبت میکنند احتمال شکلگیری فضای تخاطب خواص هم وجود دارد. بله، اگر متکلم کسی باشد مانند معصومین که میدانیم قطعاً مراعات مقتضای حال را کرده و به زبان مخاطب سخن میگویند، شاید بتوان گفت که قرینه فضای تخاطب عوام شکل میگیرد.
[۴]– علم لازم عبارت است از علومی که برای رشد قلب لازم نیست (فلذا ألزم العلم نیست) اما همچنان أوجب العلم هست یعنی مورد سؤال واقع میشود مانند علومی که برای رسیدگی به بدن بیمار لازم است که اگر رسیدگی نکند مورد مؤاخذه واقع میشود اما به رشد قلب هم ربطی ندارد.
[۵]– علمی که مورد سؤال واقع نمیشود اما در عمل محتاج آن هستیم مانند مستحبّات.
[۶]– آنچه در اینجا مطرح شده «علم دین» است نه «علوم دینی»؛ و معلوم است که در «علم دین» جنبه ارتباط با خداوند غلبه دارد.
[۷]– و قال صلى الله علیه و آله: «الدنیا مزرعه الآخره» (عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۲۶۷)
[۸]– لازم است به دو نکته توجه شود:
اولاً: همانطور که در مقدمه گفته شد، «طرح طبقه بندی» با «تطبیق طبقه بندی» تفاوت دارد و آنچه در اینجا به دنبال آن بودهایم طرح طبقه بندی بوده است و به همین خاطر تطبیق بر علوم موجود پیگیری نشده است.
ثانیاً: در طرح طبقه بندی فوق که از گزارههای دین الهام گرفته شده است تنها در یک لایه پیش رفتهایم و انشاءالله در ویرایشهای بعد باید بررسی شود که آیا طبقات خُردتری هم قابل الهام گرفتن از گزارههای دین هستند یا خیر.